Mittwoch, 12. September 2012

‫نگاھی بھ زندگی تینا مودوتی‬

‫نوشتھ ای کھ در پیش رو دارید، اولین بخش از مجموعھ ای است کھ خواھیم کوشید در آن، تصویری‬ ‫از زنان کمونیست عرضھ کنیم. ھدف دو گانھ است. این زنان، در دو جبھھ سانسور شده اند. بورژوازی‬ ‫بھ خاطر دشمنی با ایده ھا و مبارزات شان، آنان را نفی می کند. یا اگر آنقدر برجستھ اند کھ انکارشان‬ ‫ممکن نیست، تحریف شان می کند. نگرش مردسالارانھ در جنبش انقلابی و کمونیستی نیز بھ دلیل آن‬ ‫کھ زن بوده اند، اغلب در موردشان سکوت کرده است.‬ ‫شاید بسیاری از اینان رھبرانی نظریھ پرداز یا فکرساز نبودند. ولی در جامعھ ای کھ زنان را در‬ ‫جایگاه فرودست نگاه داشتھ و کار فکری، حوزه ای دور از دسترس زنان بوده، جز این نمی توان‬ ‫انتظار داشت. موقعیت زنان در جامعھ چنان بوده و ھست کھ گاھی صرف پا گذاشتن بھ صحنھ مبارزه‬ ‫سیاسی و اجتماعی ھم عزم و نیرویی شگرف را می طلبد. در این مجموعھ خواھیم کوشید بھ فعالیت‬ ‫صرفا "سیاسی" این زنان بسنده نکنیم. بھ دو دلیل. یکم این کھ عرصھ خصوصی ھم سیاسی است. نقش‬ ‫زنان در خانواده کھ مھد "زندگی خصوصی" و سلول پایھ ای جامعھ است، بخشی مھم از تقسیم کار‬ ‫ستمگرانھ ای است کھ فرودستی زنان از آن سرچشمھ می گیرد. کمتر زنی توانستھ بدون شورش در‬ ‫عرصھ زندگی خصوصی بھ یک فعالیت اجتماعی پرمعنا بپردازد. این مسئلھ شاید بیش از ھمھ در‬ ‫مورد زنان کمونیست صادق باشد. دوم این کھ، انقلاب کمونیستی یک انقلاب صرفا سیاسی نیست.‬ ‫انقلابی است در تمام عرصھ ھا و برای از بین بردن تمام شکل ھای ستمگری. بخش ھای مختلف‬ ‫زندگی انسان ھا را دیوار چین از ھم جدا نمی کند. عرصھ ھای مختلف زندگی ھر انسان بر ھم تاثیر‬ ‫می گذارند. انسان مجموعھ ای است در ھم آمیختھ از جنبھ ھای زنده، از جنبھ ھای گوناگون زندگی.‬ ‫اگر مردان حداقل تا مدتی می توانند در خانھ ستمگر باشند و در خیابان مبارز، زنان برای مبارزه در‬ ‫خیابان باید در خانھ شورش کنند.‬ ‫سعی می کنیم در نگاه بھ زندگی چند نمونھ از زنان کمونیست، کمی از سنت ھای غالب بر جنبش‬ ‫سیاسی فاصلھ بگیریم. رویکرد غالب جنبش، بھ خصوص در کشورھایی مثل ایران کھ نقش سنت قوی‬ ‫است، این است کھ »از خود گذشتگی« لازمھ مبارزه سیاسی است. در این رویکرد با تعبیری محدود از‬ ‫»خود« روبروییم. ریشھ این »خود« در تفکری است کھ روش زندگی رایج و مورد قبول جامعھ را‬ ‫»حرف آخر« یا »راه طبیعی زندگی« می انگارد. انگار آرزوھا و یا برنامھ زندگی زنان بالاخره باید‬ ‫در خانھ نشستن و ظرف شستن و جارو کردن، زائیدن و بچھ بزرگ کردن، برای حظ بصر مردان‬ ‫کفش پاشنھ سوزنی و البسھ ناراحت پوشیدن، در مقنعھ و چادر »ناموس« مردان شدن، صبح تا شام پای‬ ‫دار قالی نشستن، یا پوسیدن پشت میز دفاتر و ادارات بھ ازای زیر حداقل دستمزد.... خلاصھ شود.‬ ‫انگار سرنوشت زنان اینست کھ مھره ای کم و بیش بی اراده باشند و اسیر روابط تکراری و خرفت‬ ‫کننده نظام استثمار باقی بمانند، و تازه لذت ھم ببرند! نھ. ما خوشبختی را در مبارزه جست و جو می‬ ‫کنیم. در آرمان و آرزوھای بزرگ داشتن و نبرد برای تحقق آن ھا در ھمین دنیا. زنان کمونیست‬ ‫مبارزی کھ نام و زندگی شان را با مطالعھ تاریخ می یابیم، خوشبخت بوده اند. چرا کھ مسیر زندگی‬ ‫شان را آگاھانھ انتخاب کرده اند. اگر سختی ھایی را تحمل کرده اند، منزلی از ھمین مسیر بوده است.‬ ‫آنان ھیجان و تلاطم زندگی مبارزاتی را بھ جان کندن زیر چرخ دنده ھای ماشین سرمایھ داری ترجیح‬ ‫داده اند. آنان خوش شانس بوده اند کھ زندگی فرصت و امکان شناخت دنیا و مبارزه برای دگرگون‬ ‫کردن دنیا را در اختیارشان قرار داده است. امید بھ آینده نوع بشر بھ آرزوھای آنان رنگ داده، پس‬ ‫نترسیده اند و زندگی را در تمام ابعادش چشیده اند.‬ ‫زنانی کھ در این مجموعھ معرفی می کنیم از بسیاری جھات بی نظیر بھ نظر می رسند. ولی درست بھ‬ ‫ھمین علت، می توانند سرمشق باشند برای ھر زنی کھ جرقھ ھای عصیان با سیلی ھای پیاپی نظام‬ ‫طبقاتی و مردسالار در ذھنش روشن می شود و تشنھ آگاھی است. ناگفتھ نماند کھ برای تھیھ این‬ ‫مجموعھ با مشکلات بسیاری مواجھیم. مھمترین مشکل، ھمانطور کھ اشاره کردیم، اینست کھ نام و‬ ‫نشان اغلب زنان کمونیست مبارز را باید در سایھ ھای تاریخ جست و جو کنیم. بھ ھر حال، این کار را‬ ‫آغاز می کنیم بھ عنوان گامی در راه شناختن و شناساندن بخشی از تاریخمان، تا کمکی باشد برای‬ ‫ترسیم راه آینده.‬ ‫اسفند ٨٨٣١‬ ‫نشر فردا‬ ‫‪nashrefarda@gmail.com‬‬ ‫***********************‬ ‫رقص در گردباد‬ ‫نگاھی بھ زندگی تینا مودوتی‬ ‫آیناز توکلی‬ ‫آسونتا )تینا( مودوتی١، وقتی سوار بر کشتی شد تا از اقیانوس اطلس بگذرد و بھ پدرش در آمریکا‬ ‫بپیوندد، ٦١ سال بیشتر نداشت. چیز زیادی ھمراه نبرده بود. یک لحاف نخ نما، دو پیراھن، یک کت و‬ ‫یک رومیزی. یک رومیزی کھ باارزش ترین دارایی خانواده بود و مادرش ھمراھش کرده بود تا اگر‬ ‫لازم شد بفروشد. تینا در کنار خیل کارگرانی کھ بھ امید کار و زندگی بھتر، ایتالیای بحران زده را بھ‬ ‫قصد آمریکا ترک می کردند، درجھ سھ سفر می کرد. در پائین ترین بخش کشتی، زیر سطح آب، بدون‬ ‫قایق نجات. جای تکان خوردن نبود و مسافران تا وقتی کھ بعد از دو ھفتھ بھ نیویورک رسیدند، حتی‬ ‫حق رفتن بھ عرشھ، دیدن دریا و آسمان، را ھم نداشتند.‬ ‫سال ٣١٩١ بود و اروپا در آستانھ جنگ اول جھانی. پدر تینا، کارگر مبارزی بود کھ بعد از مدت ھا‬ ‫تلاش، بیکاری و فقر در ایتالیا و سپس اتریش، ھمراه با پسر بزرگش راھی آمریکا شد، کاری دست و‬ ‫پا کرد و کم کم ھمھ خانواده اش را بھ آنجا منتقل کرد. تینا ھم بھ محض رسیدن بھ آمریکا در یک‬ ‫کارخانھ نساجی مشغول بھ کار شد. ولی انگار از آن چھ سنت ھا برایش تدارک دیده بودند راضی نبود.‬ ‫کنجکاو بود. می خواست طعم زندگی را بچشد و دنیا را بھتر بشناسد. شاید بھ این خاطر بود کھ در ٩١‬ ‫سالگی بر سر راه »روبھ آبری ریشی«٢ )معروف بھ روبو( قرار گرفت و پس از مدتی آشنایی با او‬ ‫ازدواج کرد.‬ ‫این ازدواج، معادل اسارت در چارچوب تنگ خانواده و تکرار زندگی طاقت فرسای مادرش نبود. در‬ ‫سال ٩١٩١، تینا و روبو، کھ شاعر بود و طراحی بی قید و بند، بھ لس آنجلس نقل مکان کردند. دیری‬ ‫نگذشت کھ خانھ شان پاتوق محفلی شد از روشنفکران نامتعارف کھ تا پاسی از شب بھ بحث و جدل می‬ ‫نشستند. تینا وارد دنیای ایده ھا می شد. پای ثابت بحث ھا بود. بھ دقت گوش می داد. با تمام وجودش‬ ‫می خواست کھ یاد بگیرد....‬ ‫تینا در این دوره بھ کار تئاتر مشغول شد و چند نقش نیز در استودیوی گلدن مایر در ھالیوود بازی‬ ‫کرد. ولی شھرت، دغدغھ اش نبود. از نقش ھایی کھ بھ وی می دادند، کولی، سرخپوست و عشوه گر،‬ ‫ھیچ دل خوشی نداشت و می گفت بھترین کارھایم بازی در طرح ھایی بود کھ در خیابان ھا و میدان ھا‬ ‫در بین مردم اجرا می کردیم. در ھمین شب ھای سیگار و ھنر و فلسفھ بود کھ تینا با ادوارد وستون٣،‬ ‫از بدعت گذاران عکاسی مدرن، آشنا شد. این آشنایی بھ زودی بھ علاقھ شدید بین این دو انجامید.‬ ‫رابطھ ای آغاز شد کھ زیبایی بسیاری بھ زندگی تینا آورد و بُعد دیگری از زندگی اش را شکل داد.‬ ‫از اعضای دیگر محفل، ریکاردو گومز روبلو٤ بود. شاعر نامدار مکزیکی کھ قبل از انقلاب )٠١٩١‬ ‫مکزیک کھ زاپاتا و پانچو وییا از رھبران آن بودند( بھ آمریکا تبعید شده بود و امروز دولت مکزیک‬ ‫از او برای کار در بخش ھنرھای زیبای وزارت فرھنگ دعوت کرده بود. روبلو ھم کھ مفتون اوضاع‬ ‫جدید مکزیک شده بود، ھمھ دوستانش را بھ مکزیک دعوت کرد. روبو اولین فرد گروه بود کھ بھ این‬ ‫دعوت پاسخ مثبت داد. رفت و تینا و وستون و سایر افراد گروه را ھم فرا خواند کھ بیایید: "اینجا ھنر‬ ‫یک عمل اخلاقی است."‬ ‫تینا داشت آماده می شد بھ روبو بپیوندد کھ تلگرافی بدستش رسید. روبو روز ٩ فوریھ ٢٢٩١ بر اثر‬ ‫آبلھ درگذشتھ بود. با مادر روبو برای خاکسپاری بھ مکزیک رفت. در بازگشت تلگراف دیگری‬ ‫منتظرش بود. پدرش بر اثر سرطان درگذشتھ بود. پدری کھ با کار و زحمت خانوادۀ پرجمعیتش را از‬ ‫آب ھا گذرانده بود، در تظاھرات ھا پرچم سرخ و سیاه آنارشیست ھا را برافراشتھ بود، مرتب بھ خاطر‬ ‫فعالیت ھای انقلابی اش از کار اخراج شده بود و ھر وقت تینا سراغش را می گرفت درگیر مبارزه ای‬ ‫متفاوت بود. پررنگ ترین خاطره تینا از پدرش، تظاھرات اول ماه مھ بود، وقتی کھ جوزپپھ مودوتی‬ ‫دختر کوچکش را بر شانھ سوار کرد تا جمعیت را بھتر ببیند و با افتخار تاریخ این روز را برایش‬ ‫بازگو کرد.‬ ‫سال ھای مکزیک‬ ‫وقتی کھ تینا برای دفن روبو بھ مکزیک رفت، ھمان عظمت و شکوه طوفانی را کھ روبو توصیف‬ ‫کرده بود بازیافت و رویای مھاجرت، دوباره در ذھنش پررنگ شد. نمایشگاھی از کارھای نقاشی،‬ ‫کارتون و گراوورھای خاویھ گررو٥، تینا و وستون را بھ زندگی در مکزیک مصمم کرد. دیگر چیزی‬ ‫بھ زندگی در لس آنجلس بندشان نمی کرد. ولی تینا نمی خواست بھ وستون وابستھ باشد. از یازده‬ ‫سالگی برای تامین خود و خانواده اش کار کرده بود و می خواست تا آخر ھم بھ خود متکی باشد. بھ‬ ‫وستون گفت "در صورتی با تو سفر می کنم کھ بتوانم کار کنم." و از خواست کھ بھ عنوان دستیار‬ ‫استخدامش کند. بھ علاوه مدل وستون ھم بود. و قرار شد از وستون عکاسی یاد بگیرد. تینا و وستون‬ ‫رابطھ ای پرشور و عاشقانھ با عکاسی و با مکزیک آغاز کردند. سال ھای مکزیک برای ادوارد‬ ‫وستون سال ھای شکوفایی و تثبیت او بھ عنوان یک استاد عکاسی مدرن بود. عکس ھایی کھ از تینا‬ ‫گرفت بھ گفتھ خودش بھترین پرتره ھا و بدن لخت ھایش بودند. در این سال ھا وستون ابزار یک نوع‬ ‫اکتشاف را در دسترس تینا قرار داد: صفحھ نقره ای، سلولوئید، لایھ حساس، و نور... این ابزار کھ تینا‬ ‫را از نظرگاه وستون در عکس ھا ظاھر می کرد وقتی در اختیار خود تینا، بعنوان عکاس، قرار گرفت‬ ‫توانست دنیا را بھ گونھ ای کھ او می دید ثبت کند.‬ ‫در مکزیک سال ھای ٠٢٩١ ھمھ چیز غلو آمیز بود. ترکیبی بود از باروت و انقلاب و جریان پر‬ ‫غلیان ایده ھا. تینا دوستانی یافت در میان استریدنتیستاھا٦، ھمان ھنرمندان جوانی کھ قواعد نقاشی‬ ‫آکادمیک و سلیقھ بورژوایی را بھ تمسخر می گرفتند. رفتار سنت شکنانھ شان تینا را بھ وجد می آورد.‬ ‫بھ کافی شاپ "ھیچکس" می رفت و شیوه ھای نگرش نوین و بازیگوشانھ شان را شریک می شد.‬ ‫برای مجلھ آنھا از تیرھای چراغ برق و سیم ھای تلگراف و کارخانھ ھا عکس می گرفت. از نردبان ھا‬ ‫و از بشکھ ھا.‬ ‫با »دیھ گو ریورا«٧ کھ بھ نقاشی آکادمیک پشت کرده بود و از نقاشی ھای دیواری آزتک ھا الھام می‬ ‫گرفت آشنا شد و با دیگرانی چون اوروزکو،٨ و سیکھ روس٩. در مکزیک ھنر از گالری ھا و موزه‬ ‫ھا خارج شده بود و بھ خیابان آمده بود. مورالیست ھا دیوارھا را بھ ھنر می آغشتند، موسیقی دانان‬ ‫دوره گرد شده بودند. مردم کوچھ و خیابان در بارۀ ھنر نظر داشتند و نظرشان را بیان می کردند. ھنر‬ ‫متعلق بھ ھمھ شده بود.‬ ‫وستون یک دوربین کورونا بھ او ھدیھ کرده بود. با ھم بھ روستاھا، بھ بازارچھ ھا، بھ کوچھ پس کوچھ‬ ‫ھا می رفتند. وستون بیشتر بھ کارھای دستی کشش داشت و تینا، بیشتر مردم را می دید. کمی بعد‬ ‫وزارت فرھنگ از ھر دو عکاس دعوت کرد نمایشگاه مشترکی بگذارند. و این اولین باری بود کھ تینا‬ ‫بھ عنوان یک عکاس بھ رسمیت شناختھ می شد.‬ ‫تینا و وستون در محافل زیادی رفت و آمد داشتند. تینا کھ جوان، زیبا و متفاوت بود، مورد توجھ مردان‬ ‫بسیاری بود. او دفترچھ خاطرات وستون را نخوانده بود کھ از شدت حسادت وی باخبر باشد ولی این‬ ‫مسئلھ کم کم رابطھ شان را سرد می کرد. وستون کھ تحمل حسادت خود را نداشت، در دسامبر ۴٢٩١‬ ‫برای مدتی بھ آمریکا بازگشت.‬ ‫در غیاب وستون، تینا بیش از پیش بھ سوی چھره دیگر زندگی مکزیک کشیده می شد. مکزیک فقر و‬ ‫گرسنگی. با خاویھ گررو، از رھبران حزب کمونیست مکزیک کھ در محفل ھای ھنری ھم رفت و آمد‬ ‫داشت، بھ زاغھ ھایی می رفت کھ پلیس ھم جرات نزدیک شدن بھ آنھا را نداشت. رفت و آمدش بھ جمع‬ ‫کمونیست ھا بیشتر شده بود. بھ مھمانی سفارت شوروی کھ بھ مناسبت سفر ولادیمیر مایاکوفسکی٠١ بھ‬ ‫مکزیک ترتیب داده شد دعوت شد. در آنجا با آن شاعر انقلابی کھ بھ گفتھ روزنامھ ھای مکزیک "حتی‬ ‫شکاکان ھم در او اراده مردمش را حس می کنند"، آشنا شد و تینا ھمان شکوھی را در او دید کھ در‬ ‫شعرھایش یافتھ بود.‬ ‫مکزیک در تلاطم بود. کلیسای خلع ید شده در ھیبت قیام کشیشان مسلح در پی بازپس گرفتن قدرتش‬ ‫بود. جریانات راست در دولت ھم بھ اشکال مختلف دست اندر کار تثبیت دوباره قدرت بورژوازی‬ ‫بودند. آخر ژوئیھ ھمان سال، فرانسیسکو مورنو١١، توسط اشخاص نامعلومی بھ قتل رسید. مردم دولت‬ ‫را مقصر می دانستند.‬ ‫وستون بعد از ھشت ماه بھ مکزیک بازگشت. با ھم برای کار روی پروژه مصور کردن کتابی در‬ ‫مورد مجسمھ ھای مذھبی٢١ بھ مسافرتی طولانی بھ نقاط دوردست مکزیک رفتند. برای ھر دو‬ ‫ھنرمند، دوره خلاقی بود. ولی اوضاع سیاسی مکزیک خشن تر می شد. علائق تینا ھم عوض می شد‬ ‫و وستون حوصلھ معاشرت با کمونیست ھا را نداشت. حس مالکیت کماکان روح وستون را می خورد‬ ‫و حسودی وی در رابطھ شان اصطکاک ایجاد می کرد.‬ ‫٣١ نوامبر ٦٢٩١ ادوارد وستون برای ھمیشھ مکزیک را ترک کرد.‬ ‫فردای آن روز تینا نامھ ای حزن انگیز بھ وستون نوشت و شعری از عذرا پاند٣١ را بھ خاطر آورد:‬ ‫"آنچھ تو دوست می داشتی ھیچگاه از تو جدا نخواھد شد‬ ‫آنچھ تو بسیار دوست می داشتی بخشی از مرده ریگ واقعی توست"‬ ‫تینا تا مدت ھا نامھ نگاری با وستون را ادامھ داد. حرف ھایی را کھ بھ ھیچ کس دیگر نمی گفت،‬ ‫سوالات، افکار و دریافت ھایش را در مورد ھنر و عکاسی و زندگی با دوست و استادش در میان می‬ ‫گذاشت.‬ ‫وستون وسایل ظھور و دستگاه آگراندیسمان را برای تینا بھ جای گذاشت و تینا بھ گرفتن پرتره‬ ‫ثروتمندان برای گذران زندگی ادامھ داد، کاری کھ قبلا با وستون می کردند. با این حال بھ تنھایی قادر‬ ‫بھ پرداخت اجاره خانھ ای کھ مشترکا در آن زندگی می کردند نبود و بھ خانھ کوچکتری نقل مکان کرد.‬ ‫اسباب کشی تینا کار پر زحمتی نبود چرا کھ چیزھای بی مصرف انبار نمی کرد. یک بار، ھنگامی کھ‬ ‫مادرش بیمار بود بھ آمریکا رفت. در این سفر بھ لس آنجلس سری زد تا وسایلی را کھ ھنگام مھاجرت‬ ‫بھ مکزیک در انبار دوستی گذاشتھ بود وارسی کند. در این سفر تینا خود را وقف خلاص شدن از‬ ‫"چیزھا" کرد. می گفت انسان می تواند حتی بردۀ یک جفت دمپایی شود. نمی خواست پایبند شود. می‬ ‫خواست سبکبال پرواز کند. بھ وستون نوشتھ بود "...خیلی چیزھا را از بین بردم. گاھی دردناک است :‬ ‫ولی ھیچ چیز متبرک نیست. از حالا بھ بعد تنھا مایملکم آن چیزھایی است کھ برای عکاسی لازم دارم‬ ‫– بقیھ چیزھا – حتی چیزھایی کھ شدیدا دوستشان دارم، چیزھای مشخص، را از یک پروسھ مسخ می‬ ‫گذرانم – از مشخص بھ مجرد تبدیلشان می کنم.... و در قلبم حفظشان می کنم."‬ ‫ھمسفر با طوفان‬ ‫تینا دنیای جدید و اشتیاق جدیدی یافتھ بود. ھر روز صبح زود بھ دفتر حزب کمونیست می رفت: "چھ‬ ‫کمکی از دست من ساختھ است؟" برای خود برنامھ فشرده ای تھیھ کرده بود. بھ مدارس ھنری سر می‬ ‫زد. دست بھ کار مستند کردن مورال ھای مکزیکو شد و ساعت ھا و روزھا برای عکاسی از این آثار‬ ‫وقت می گذاشت. در میتینگ ھایی کھ علیھ کشتھ شدن انقلابیون در ایتالیای موسولینی برگزار می شد‬ ‫سخنرانی می کرد )و جاسوسان موسولینی او را نشان کرده بودند(. برای "ال ماچت"۴١ نشریھ حزب‬ ‫کمونیست مکزیک عکاسی می کرد.‬ ‫یک روز تینا بھ یک مھمانی چای در سفارت شوروی دعوت شد. بھ مناسبت رسیدن سفیر جدید،‬ ‫الکساندرا کولنتای. کولنتای کھ آوازه تینا بھ گوشش رسیده بود او را در آغوش گرفت و گفت "ھم تیپ‬ ‫خودم ھستی. کسی کھ دنیا را بھ چالش می گیرد و راه را برای نظم جدید باز میکند. بھت تبریک می‬ ‫گم." کولنتای در مدت کوتاھی کھ در مکزیک بود جای قابل توجھی در زندگی فرھنگی ھنری و‬ ‫سیاسی مکزیک باز کرد ولی بھ علت بیماری مجبور بھ ترک مکزیک شد.‬ ‫تینا ھر روز نقش بیشتری در مبارزه سیاسی می گرفت. وقتی بچھ بود یکی از بزرگترین آرزوھایش‬ ‫این بود کھ انگشتانش دیگر درد نکند. "اینقدر نخ می ریسیدیم کھ انگشتانم ھمیشھ قرمز بود و سوزش‬ ‫داشت. و ھمیشھ از گشنگی مان خجالت می کشیدیم." اکنون آرزوھای تینا از خودش فراتر می رفت. او‬ ‫امروز آرزوی دنیایی با روابط نوین، بدون فقر و استثمار را در سر می پروراند و سر ایستادن نداشت.‬ ‫در خانھ جدید، خاویھ مرتب بھ او سر می زد و پس از مدتی بھ ھمراه جزوات و روزنامھ و طراحی‬ ‫ھایش کاملا در آنجا مستقر شد. ولی خاویھ کھ کم کم راه خود را بھ زندگی تینا باز کرده بود، یک روز‬ ‫عصر تابستان ٧٢٩١ بی مقدمھ بھ خانھ آمد، چمدان ھایش را بست و راھی مسکو شد. بعد از آن تینا‬ ‫یک بار بیشتر خاویھ را ندید و سیر تحولات طوری بود کھ دیگر تماس زیادی با ھم نداشتند. خاویھ در‬ ‫نزدیک شدن تینا بھ زندگی انقلابی نقش مھمی بازی کرد، ولی ھمانطور کھ تینا در نامھ وداعش بھ او‬ ‫نوشت: "...من بھ این نتیجھ و تصمیم رسیده ام کھ ھر کجا باشم، چھ با تو باشم و چھ با کسی دیگر، آن‬ ‫کار کوچکی کھ برای اھدافمان می کنم لطمھ نخواھد دید، چرا کھ کار کردن در جھت اھدافم، اھدافمان،‬ ‫برای من چیزی خارجی نیست، نتیجھ عشق بھ یک انقلابی نیست، بلکھ نتیجھ تعھدی است بسیار عمیق‬ ‫و درونی..."‬ ‫زندگی تینا تغییر کرده بود. دیگر از مھمانی ھای بی پروا کھ در آن ادوارد با لباس زنانھ ظاھر می شد‬ ‫و دربارۀ ھمھ چیز صحبت می شد خبری نبود. تینا می دانست کھ بسیاری از دوستان جدیدش زندگی‬ ‫گذشتۀ او را تایید نمی کنند. شاید بھ این دلیل کھ فکر می کردند انقلاب وقتی برای زیبایی نمی گذارد،‬ ‫شاید بھ این دلیل کھ فکر می کردند انقلاب کمونیستی بھ زودی پیروز خواھد شد و بعدا برای فکر کردن‬ ‫بھ زیبایی ھا وقت خواھند داشت، شاید اھمیت زیبایی در زندگی را نمی دانستند، و نمی دانستند کھ بدون‬ ‫خلاقیت و با نگاھی تک بعدی نمی توان جامعھ ای بنا نھاد کھ کوتھ بین نباشد. کوتھ بینی کھ یک گرایش‬ ‫قوی در جنبش کمونیستی بود، باعث سردرگمی بسیاری شد و برتولت برشت را بر آن داشت "بھ‬ ‫آیندگان"۵١ ش را بسراید. ولی زیبایی، بھ خاطر ادوارد و بھ خاطر گذشتھ اش، بخشی از زندگی تینا‬ ‫شده بود. ھنر او نمی توانست صرفا شاھدی بر بدبختی مردم باشد. نمی توانست ملزومات فرم را نادیده‬ ‫بگیرد. می خواست تماشاگر را با داستانی کھ می گوید مسحور کند. عکس ھایش فکر می کرد و بھ‬ ‫فکر وامی داشت... در ھمین دوره بود کھ تینا برخی از بھترین عکس ھایش را خلق کرد. "دست بر‬ ‫ابزار"، "دھقانان ال ماچت می خوانند"، "سوسن ھای کالا". و شاید بھ خاطر ھمین رنگارنگی و‬ ‫انسجام شخصیتش بود کھ درباره پیام عکس ھایش چنین نوشتند: برای تینا مودوتی کمونیسم زیبایی و‬ ‫زیبایی کمونیسم است.‬ ‫تفاوت ھا در نظرگاه و شیوه زندگی، بھ اختلاف سلیقھ و شناخت محدود نمی شد. تینا شورش کشیش ھا‬ ‫را دیده بود. از قبل می دانست کھ آریستوکراسی با آنچھ آن روزھا در مکزیک می گذشت مخالف‬ ‫است، کھ نقاشی ھای بزرگ دیواری را توھینی بھ زیبایی شناسی سنتی می داند و دلخور است کھ‬ ‫دیوارھای شھر در اختیار شورشیانی قرار گرفتھ کھ از محرومان، قھرمان می سازند. ولی با درگیر‬ ‫شدن در مبارزه بھ عمق تضادھا بیشتر پی برد. تینا در زمینھ کمک رسانی بھ زاغھ نشینانی کھ از فقر‬ ‫تلف می شدند فعال شده بود و برای جمع کردن کمک مالی بھ نزد دوستان ثروتمندش رفت. ھیچ کس‬ ‫حاضر بھ کمک نشد. تینا از دوستان ثروتمندش دلخور نشد ولی فھمید کھ دیگر آنھا را نخواھد دید.‬ ‫راھی را انتخاب کرده بود کھ متفاوت بود و بھ درستی راھش اطمینان داشت. تینا رسما بھ حزب‬ ‫کمونیست پیوست.‬ ‫تینا با مردم آنچنان طبیعی و با آغوش باز رفتار می کرد کھ بعد از مدتی دھقانانی کھ بھ دلایل مختلف‬ ‫بھ دفتر حزب مراجعھ می کردند، ھمھ سراغ "تینا خانوم" را می گرفتند. در آن زمان زنجیر‬ ‫بورژوازی بر مکزیک شل شده بود و این کشور می رفت کھ بھ مرکز انقلاب در آمریکای لاتین تبدیل‬ ‫شود. کوبا. نیکاراگوئھ. ال سالوادور. فعالین سیاسی تحت تعقیب بھ مکزیک می آمدند تا از آنجا با‬ ‫نیروھای بین المللی تماس بگیرند، از آنجا سازماندھی کنند. جوانان مکزیکی برای پیوستن بھ مبارزه‬ ‫انقلابی در سایر کشورھا داوطلب می شدند. رشد تینا در زندگی انقلابی با رشدش بھ عنوان یک عکاس‬ ‫منافات نداشت. در ھمین دوران است کھ آوازه تینا بھ عنوان عکاس جھانگیر می شود. کارلتون‬ ‫بیلز٦١، سوسن ھای کالا را ستایش می کند. شرکت تھیھ کاغذ عکس آگفا و "بریتیش جورنال آو‬ ‫فتوگرافی"٧١ از او کار می خواھند. عکس ھایش در مسکو و مجلھ آیز٨١ آلمان بھ چاپ می رسد. در‬ ‫بروکسل می خواھند نمایشگاھی از کارھایش ترتیب دھند.‬ ‫در ھمین دوران بود کھ تینا با خولیو آشنا شد. خولیو آنتونیو ملا.٩١ یکی از رھبران جنبش دانشجویی‬ ‫کوبا کھ بھ دلیل سرکوب شدید بھ مکزیک آمده بود. خولیو در مکزیک با حزب کمونیست ھمکاری می‬ ‫کرد و در عین حال با کمک رفقایش در فکر سازماندھی مبارزه برای سرنگونی حکومت ژنرال ھا در‬ ‫کوبا بود. کشش تینا بھ خولیو بی سابقھ بود. ھیچکس را اینقدر دوست نداشت. شاید او تنھا مردی در‬ ‫زندگی تینا بود کھ می توانست عشق و انقلاب و زیبایی را با او شریک شود. ولی عمر این رابطھ کوتاه‬ ‫بود.‬ ‫یکی از شب ھای ژانویھ ٩٢٩١ خولیو بھ محلی کھ تینا منتظرش بود رفت. بازو در بازو بھ طرف خانھ‬ ‫بھ راه افتادند. بھ خولیو گفتھ بودند کھ کوبا برای کشتنش آدم فرستاده است. ناگھان تینا صدایی شنید.‬ ‫خولیو دستش را رھا کرد، چند قدم جلو رفت و بر زمین افتاد. خون آلوده بود. فریاد ناباورانھ تینا انگار‬ ‫دنیا را بھ کمک می طلبید. دیگر پلیس بود و بیمارستان و پزشکی قانونی. و باز ھم پلیس. و رفقا کھ‬ ‫حیرت زده بھ سوی بیمارستان سرازیر می شدند.‬ ‫جرم زن بودن‬ ‫تینا را برای بازجویی بھ دفتر پلیس می برند. تینا کھ خواھان پیدا شدن قاتل است حوادث را با ھمھ‬ ‫جزئیات تعریف می کند. ولی برای پلیس این قتل بھانھ ای برای حملھ بھ کمونیست ھاست و یک زن‬ ‫آزاده، آسان ترین آماج. تینا را اول بھ جرم ھمکاری با قاتل و سپس بھ جرم قتل احساسی محاکمھ می‬ ‫کنند. پلیس خانۀ تینا را اشغال می کند. دار و ندارش را بھ ھم می ریزند. زندگی خصوصی اش ھر‬ ‫روز صبح در روزنامھ ھا جار زده میشود. دفترچھ ھای خاطرات، عکس ھای او از ملا، عکس ھای‬ ‫وستون از او، نامھ ھای عاشقانھ، قرارھا و گزارشات. با ولع بھ زندگی خصوصی اش دست می برند،‬ ‫با ھوچی گری لحظات زیبای زندگی اش را بھ لجن می کشند. نشریات حزب اتھامات را تکذیب می‬ ‫کنند ولی از پس روزنامھ ھای پرتیراژ محلی و سراسری برنمی آیند. کارزاری گسترده برای در ھم‬ ‫شکستن تینا بھ راه افتاده است.‬ ‫بھ محض اینکھ کارزار ضد تینا آغاز شد، دیگو ریورا از داربست نقاشی پائین آمد و بھ دفاع از او‬ ‫برخاست. با روزنامھ ھا مصاحبھ می کرد: "عکس ھای برھنھ ی تینا و خولیو بی ناموسی نیستند،‬ ‫ھنرند". ھر روز با لباس کارش در دادگاه ظاھر می شد، مرتب تقاضای صحبت می کرد، از رئیس‬ ‫دادگاه و بازجو کاریکاتور می کشید و ھمھ را بھ پچ پچ وامی داشت. برادر تینا نیز برای حمایت از‬ ‫خواھرش بھ مکزیک شتافت. افکار عمومی کم کم بھ طرف دیگری چرخید. دولت مجبور بھ تعویض‬ ‫قاضی شد. قرار حبس خانگی لغو شد. پلیس خانھ تینا را ترک کرد.‬ ‫تینای خستھ و عزادار با گرافلکسش٠٢ راھی روستا شد. در میان زنان روستا صمیمیت و صراحتی را‬ ‫تجربھ کرد کھ کمتر در شھر دیده بود. زنان روستائی کمکش کردند تا از گذشتھ بیرون بیاید و در غم‬ ‫پرسھ نزند. کمکش کردند و تینا نگاھشان کرد. نگاھی زنانھ. نگاھی کاملا متفاوت از نگاھی کھ ھمیشھ‬ ‫بھ خودش دوختھ شده بود، چھ با دوربین و چھ بدون دوربین. از سربلندی شان آموخت. تصمیم گرفت‬ ‫چون آنھا، نگذارد زندگی او را بھ زانو در آورد. و دوباره شکفت. دیگر دنیایش آن پیاده روی باریکی‬ ‫کھ در آن خولیو را از دست داد، نبود. بار دیگر دنیا بھ او تعلق داشت.‬ ‫تینا با عکس ھای زیبایی کھ از دوستان روستائی اش گرفتھ بود بھ مکزیکو سیتی باز گشت.‬ ‫۵ آوریل ٩٢٩١ بھ وستون نوشت: "نمی توانم خود را بھ دست غم و غصھ ھایم بسپارم... می دانم کھ‬ ‫امروز زمان اشک ریختن نیست. انتظار زیادی از ما می رود و نباید تن بھ سستی دھیم - و یا میانھ راه‬ ‫بایستیم. توقف غیر ممکن است - نھ وجدانمان چنین اجازه ای بھ ما می دھد و نھ خاطره از دست‬ ‫رفتگان مان..."‬ ‫بعد از برگزاری دادگاه، مشتری ھای عکاسی تینا زیاد شد. درست ھمان زمانی کھ می خواست بیشتر‬ ‫درگیر فعالیت انقلابی و حزبی شود ھمھ از او عکس می خواستند. کارھایش در آمریکا ھم بھ چاپ‬ ‫رسید. دادگاه باعث شده بود نگاه ھای زیادی بھ سوی تینا بچرخد. و برخی از فعالیت سیاسی علنی بر‬ ‫حذرش می داشتند. دایره دوستانش وسیع بود و بسیاری از ھنرمندان انقلابی آن دوره از جملھ فریدا‬ ‫کالو١٢ را در بر می گرفت. در ھمین دوره ساندینو٢٢ در مکزیک بود و تینا پیشنھاد کرد بھ مبارزات‬ ‫مردم نیکاراگوئھ بپیوندد. برای عکس گرفتن و برای مراقبت از زخمی ھا. ولی ساندینو معتقد بود کھ‬ ‫فعالیت تینا در مکزیک و در جنبش "دست ھا از نیکاراگوئھ کوتاه" کھ تینا بھ آن مشغول بود، برای‬ ‫دفاع مادی و معنوی از چریک ھا مفیدتر است. از کار تینا بھ عنوان عکاس بیش از پیش استقبال می‬ ‫شد. شغل عکاس رسمی موزه دولتی بھ او پیشنھاد شد ولی تینا حاضر نبود با دولت کار کند. آخرین‬ ‫نمایشگاھش بینندگان بسیاری را بھ دانشگاه کشاند و سیکروس از آن بھ عنوان ترکیب والایی از ھنر و‬ ‫انقلابی گری یاد کرد.‬ ‫تضادھا در مکزیک بالا می گرفت. سفیر آمریکا در مکزیک ھمھ کاره شده بود. بعد از ماه ھا سرکوب‬ ‫شدید دست آخر حزب کمونیست مکزیک غیرقانونی اعلام شد. نشریھ »ال ماچت« تعطیل شد و پلیس‬ ‫چاپخانھ را از بین برد. رابطھ دیپلماتیک با شوروی قطع شد. دستگیری ھا آغاز شد.‬ ‫فوریھ ٠٣٩١ وقتی تینا بھ خانھ رسید، پلیس منتظرش بود. بسیاری از زنان و مردان حزب ھم دستگیر‬ ‫شده بودند. سیکروس ھم کھ بعد از غیرقانونی شدن حزب برای مبارزه مسلحانھ بھ میان معدنچیان رفتھ‬ ‫بود، در انفرادی بود و حق ھر گونھ تماسی از او سلب شده بود. تینا بعد از مدتی از انفرادی بھ بخش‬ ‫زنان منتقل شد. در آنجا توانست از طریق یکی از زنان زندانبان یادداشتی بھ یکی از دوستانش در‬ ‫خارج از زندان رد کند. با کمک وکیل، او و دو خارجی دیگر کھ حق فعالیت سیاسی در مکزیک را‬ ‫نداشتند از زندان آزاد شدند ولی باید ظرف ٨٤ ساعت مکزیک را ترک می کردند.‬ ‫تینا شھروند آمریکا محسوب می شد و سفارت آمریکا گفتھ بود در صورتی کھ از فعالیت سیاسی دست‬ ‫بشوید، بھ او پاسپورت می دھد ولی تینا حاضر نبود مبارزه را رھا کند. در ایتالیا ھم پلیس موسولینی‬ ‫در انتظارش بود. ولی بھ ھر حال تصمیم گرفت با پاسپورتی کھ فقط اجازه ورود بھ ایتالیا را بھ او می‬ ‫داد، از مکزیک خارج شود.‬ ‫شھروند جھان‬ ‫تینا ھمھ وسایل عکاسی بھ جز گرافلکسش را فروخت، لباس ھا و چیزھای دیگرش را بخشید و باز ھم‬ ‫سبکبار بھ دریا زد.‬ ‫سھ مسافر تبعیدی حق بیرون رفتن از کابین ھای خود را نداشتند ولی بھ زودی تینا کاپیتان کشتی را‬ ‫قانع کرد و رفت و آمدشان بھ عرشھ آزاد شد. تینا رفیق دیگری را نیز در کشتی دید. سانتینی.‬ ‫کمونیستی ایتالیایی از کادرھای بین المللی کمینترن کھ اولین بار در جلسھ ای برای آزادی ساکو و‬ ‫ونتزتی٣٢ با او آشنا شد و در کنار فارابوندو مارتی۴٢، ساندینو و دیگران ھمرزمش بود. در ھمین‬ ‫کشتی بود کھ تینا فھمید اسم اصلی سانتینی، ویتوریو است، ویتوریو ویدالی۵٢. و دانست کھ در زندگی‬ ‫انقلابی، ھمھ اسم ھای زیادی دارند.‬ ‫کشتی بھ مدت ھشت روز در نیو اورلئان توقف دارد و تبعیدیان اجازه بیرون رفتن از دفتر اجازه‬ ‫مھاجرت را ندارند. ولی خبر تبعید تینا و توقفش در آمریکا بھ گوش روزنامھ ھا رسیده است. تینا در‬ ‫نامھ ای بھ وستون می نویسد:‬ ‫»روزنامھ ھا - با حرصی گرگ وار - تعقیبم می کنند. گاھی حتی از من جلو می زنند. اینجا در آمریکا‬ ‫بھ ھمھ چیز از زاویھ "زیبایی" نگاه می کنند. یک روزنامھ از سفرم نوشتھ بود و مرا "زنی با زیبایی‬ ‫چشمگیر" خوانده بود - چند نفر دیگر از گزارشگرانی کھ من حاضر بھ مصاحبھ با ایشان نشدم برای‬ ‫قانع کردنم می گفتند مطمئن باش فقط "از خوشگلی ات" حرف می زنیم. - کھ من ھم گفتم اصلا نمی‬ ‫فھمم خوشگلی چھ ربطی بھ جنبش انقلابی و یا اخراج کمونیست ھا دارد – بھ نظر می رسد اینجا زن‬ ‫ھا را با معیار ستارگان سینما می سنجند.« وقتی بھ ھلند می رسند، پلیس ایتالیا منتظر تیناست. ولی‬ ‫ویدالی موفق می شود با کمک موپر٦٢ تینا را از دست پلیس ایتالیا نجات دھد و بھ ھمراه دو رفیق‬ ‫دیگری کھ از مکزیک اخراج شده بودند، سالم بھ آلمان برساند. مقصد ویتوریو مسکوست ولی تینا‬ ‫تصمیم می گیرد در آلمان بماند و کار کند.‬ ‫وقتی تینا یکسال و نیم بیشتر نداشت، پدرش برای کار بھ اتریش رفت و خانواده اش را نیز بھ ھمراه‬ ‫برد. تینا تا ھشت سالگی، یعنی وقتی کھ پدر و برادرش بھ آمریکا مھاجرت کردند و باقی خانواده بھ‬ ‫زادگاھشان در شمال ایتالیا بازگشتند، در اتریش زندگی کرده بود. آلمانی بلد بود. دوستانی در آلمان‬ ‫داشت، و عکس ھایش در نشریات مترقی آلمانی چاپ شده بود. خانھ ای در محلات فقیر نشین برلن‬ ‫اجاره کرد، بھ دنبال کار بھ راه افتاد و کوشید در آلمان مستقر شود.‬ ‫ولی آلمان ٠٣٩١، و برلین، با آنچھ انتظارش را داشت یکی نبود. دیون ناشی از شکست جنگ جھانی‬ ‫اول کمر آلمانی ھا را خم کرده بود. فاشیست ھا ھمھ جا بودند. ھمھ فعالین سیاسی تحت کنترل پلیس‬ ‫بودند. حزب کمونیست آلمان با مشکلات جدی روبرو بود. تینا بھ برلینی وارد شد کھ فقر و مرگ ‬ ‫طراحی ھای کتھ کلویتس٧٢ و فساد و شھوت ِ نقاشی ھای گئورگ گروس٨٢ دو قطبش بودند. کار‬ ‫کردن برای یک خارجی غیر ممکن بود. با اتحادیھ عکاسان پرولتر کھ قبلا عکس ھایش را چاپ کرده‬ ‫بودند تماس گرفت و با چند تن از عکاسان آنجا آشنا شد. ولی پیشرفت تکنولوژی، رویکرد متفاوتی‬ ‫نسبت بھ عکاسی ایجاد کرده بود کھ بیشتر بھ فتوژورنالیسم نزدیک بود و مطابق سلیقھ تینا نبود. بعد از‬ ‫یک سال، بی کار، ناامید و بی پول، آلمان را بھ قصد شوروی ترک کرد.‬ ‫قطار سرخ‬ ‫تینا در مسکو با دنیای نوینی روبرو شد. دنیایی کاملا متفاوت از دنیای حرص و فساد و قطب بندی فقر‬ ‫و ثروتی کھ در برلین دیده بود. او ھمبستگی مردمی از ملیت ھا و نژادھای مختلف را دید کھ با وجود‬ ‫فقر، ھمھ چیز را با ھم شریک می شدند و شور و اشتیاق ساختن دنیایی متفاوت، بار سختی ھای این‬ ‫کار عظیم را برایشان سبک می کرد. مردم شوروی بھ راھی نوین قدم گذاشتھ بودند، بی شک بی‬ ‫تجربگی شان باعث اشتباھاتی می شد، ولی جسارتشان، و موفقیت ھاشان، امید را در دل مردم سراسر‬ ‫جھان شعلھ ور کرده بود. در آخرین نامھ خود بھ وستون نوشت »انگار کھ در میان یک گردباد زندگی‬ ‫می کنم و زمان از دستم در رفتھ است«. شوروی، نقطھ عطف جدیدی در زندگی تینا بود.‬ ‫تینا در مسکو مھمان " ◌ر"، سازمان امداد سرخ بین المللی بود، تشکیلاتی کھ از طرف کمینترن برای‬ ‫موپ‬ ‫کمک بھ فعالین و زندانیان مبارزه طبقاتی در جھان برپا شده بود. تینا بھ کار با موپر مشغول شد. از‬ ‫جلسات یادداشت برداری می کرد، تایپ می کرد، ترجمھ می کرد. بھ دلیل تسلطش بر چند زبان )تینا بھ‬ ‫ایتالیایی، اسپانیایی و انگلیسی مسلط بود و آلمانی و فرانسھ اش ھم بد نبود( وظیفھ اصلی اش استقبال از‬ ‫پناھندگان و کمک بھ آنان برای سر و سامان گرفتن بود. در آن روزھا بسیاری از اروپاییان از دست‬ ‫فاشیست ھا بھ شوروی می گریختند.‬ ‫یلنا استاسوا٩٢ از رھبران موپر و مسئول بخش روسیھ آن بود و تینا مستقیما تحت مسئولیت او قرار‬ ‫داشت. او تینا را بھ نوشتن تشویق می کرد. می گفت تجارب مھمی از دھقانان مکزیک و مبارزات‬ ‫طبقات کارگر ایتالیا داری و می توانی آن را با بقیھ شریک شوی. نوشتن برای تینا خیلی سخت بود.‬ ‫وقتی با خانواده اش از اتریش بھ ایتالیا برگشت، قاعدتا باید کلاس سوم می نشست ولی چون ایتالیایی‬ ‫اش خوب نبود مجبور شد کلاس اول بنشیند. بعد ھم در یازده سالگی مجبور شد مدرسھ را رھا کند و‬ ‫برای کمک خرجی خانواده در کارخانھ ابریشم بافی بھ کار مشغول شود. و این علاوه بر عدم اعتماد بھ‬ ‫نفسی بود کھ از کودکی بھ زنان، بخصوص در زمینھ توانایی فکری شان، تحمیل می شود. بھ محض‬ ‫دست بھ قلم بردن در دانستھ ھایش شک می کرد. تمرکزش را از دست می داد. ولی بالاخره بعد از‬ ‫روزھا کلنجار با کاغذ و مداد، تصمیم گرفت مقالاتش را طوری بنویسد کھ انگار دارد بھ وستون نامھ‬ ‫ای در مورد مکزیک و ایتالیا می نویسد. و نوشت.‬ ‫یلنا استاسوا تنھا زنی نبود کھ در شوروی نقش مھمی در زندگی اجتماعی و سیاسی داشت. در سال ھای‬ ‫٠٢٩١ و ٠٣٩١ زنان در شوروی و سازمان ھای وابستھ بھ کمینترن، نسبت بھ ھمجنسان خود در‬ ‫جوامع سرمایھ داری، نقش زیادی در فعالیت انقلابی اجتماعی داشتند. یکی از زنان دیگری کھ تینا در‬ ‫این مدت شناخت، کلارا زتکین بود. کمونیست آلمانی و زنی کھ سراسر عمرش برای شرکت زنان در‬ ‫انقلاب مبارزه کرد و از رھبران موپر نیز بود. شور و شوق تینا در کارش بھ ھمھ رفقایش دلگرمی می‬ ‫داد و اعتمادشان را بھ او، کھ شاید قدری متفاوت بود، بالا می برد. مسئولیت دیگری بھ او واگذار شد.‬ ‫باید چند پاسپورت را بھ برلین می برد. نباید دستگیر می شد. دستگیری تینا با پاسپورت ھای جعلی و‬ ‫پول زیاد، ھم خودش را بھ خطر می انداخت و ھم موپر را. بھ ھنگام عبور از مرز نباید حتی یک خط‬ ‫آدرس با خود می داشت. ھمھ چیز را باید بھ حافظھ می سپرد.‬ ‫اولین باری کھ تینا با اسم و مشخصات جعلی، و بھ عنوان یک آلمانی، از مرز گذشت بھ ھمھ مشکوک‬ ‫بود و فکر می کرد ھمھ متوجھ موقعیتش می شوند. وقتی بھ مقصد رسید، روز اول کسی سر قرارش‬ ‫نیامد.... ولی بالاخره با اتکا بھ ھوش و ابتکار خود ماموریتش را بھ انجام رساند. ماموریتی کھ نتیجھ‬ ‫اش نجات جان سھ نفری بود کھ با پاسپورت ھای تینا توانستند از دست پلیس ھیتلر جان بھ در ببرند.‬ ‫ماموریت ھای برون مرزی تینا اضافھ شد. بھ رومانی و مجارستان می رفت تا برای زندانیان ھدیھ‬ ‫ببرد. گاھی در جلسات و میتینگ ھا سخنرانی ھم می کرد. سوئد، فرانسھ، باز ھم آلمان... در عرض‬ ‫سال ھای ١٣٩١ و ٢٣٩١ تینا بین مسکو، اروپای شرقی و شمالی و غربی در سفر بود. پیش می آمد‬ ‫کھ قرارھا اشتباه شده باشد و اول کار یکدیگر را پیدا نکنند. گاھی تماس ھایش لو رفتھ بود. یک بار‬ ‫دستگیر شد. ولی ھر بار با ھوشیاری و استفاده از ترفندھایی کھ در آستین داشت مشکلات را بھ بھترین‬ ‫شکل ممکن حل کرد. او تبدیل بھ یکی از افراد کلیدی حرکتی شده بود کھ بھ قطار سرخ معروف شد،‬ ‫شبکھ ای کھ در سال ٢٣٩١، در ٧٦ کشور جھان شعبھ داشت، و تعداد اعضایش از یک میلیون و‬ ‫دویست ھزار نفر فراتر می رفت. شبکھ ای کھ انقلابیون را از دست ارتجاع بھ در می برد، پناھندگان‬ ‫را سامان می داد و بھ زندانیان سیاسی ھدیھ، پیام و امید می رساند.‬ ‫تینا عملا عکاسی را کنار گذاشتھ بود. یلنا استاسوا چندین بار او را بھ عکس گرفتن تشویق کرد. ولی‬ ‫تینا می خواست نگاه و ارتباطی مستقیم تر با زندگی داشتھ باشد. زمانی بھ وستون گفتھ بود »نمی توانم‬ ‫- آنطور کھ یک بار پیشنھاد کردی- معضل زندگی را با غرق شدن در مسالھ ھنر حل کنم....«‬ ‫در مسکو بود کھ تینا رابطھ ای رمانتیک با ویتوریو ویدالی آغاز کرد. ویدالی یک کمونیست ایتالیایی و‬ ‫از اعضاء انترناسیونال بود کھ مرتب بھ نام ھای مختلف و اغلب بھ طور پنھانی، »توطئھ سرخ« را در‬ ‫کشورھای مختلف علیھ بورژوازی سازمان می داد. اولین بار ویدالی را در مکزیک دیده بود. ھم زبان‬ ‫بودند، ھر دو از شمال ایتالیا می آمدند و از آن پس تماسشان قطع نشد.‬ ‫سال ٣٣٩١: بورژوازی اروپا از رشد بلشویک ھا بھ ھراس افتاده. در آلمان بنگاه ھای بزرگ سرمایھ‬ ‫داری چون کروپ بھ ھیتلر و موسولینی کمک مالی می کنند؛ بھ زودی حزب فالانژیست اسپانیا ھم‬ ‫شامل این کمک ھا می شود. خیابان ھای آلمان ھر روز شاھد رژه سربازھاست. کمونیست ھا بھ فعالیت‬ ‫کاملا زیرزمینی روی آورده اند. ٧٢ فوریھ رایشتاگ )مجلس آلمان( بھ آتش کشیده می شود. این بھانھ‬ ‫ای است برای حملھ وحشیانھ نازی ھا بھ کمونیست ھا. دیمیتریف از رھبران انترناسیونال کمونیستی‬ ‫)سوم( و چند تن از رفقای بلغاری اش دستگیر می شوند. دادگاھی موازی با دادگاه لایپزیک در لندن‬ ‫تشکیل می شود. کارزاری سراسری برای نجات دیمیتریف بھ راه می افتد.‬ ‫ویدالی مسئول سازماندھی این کارزار در فرانسھ بود و تینا برای کمک اعزام شد. وکلا و حقوق دانان‬ ‫بسیج شدند، میتینگ ھای وسیع توده ای سازماندھی شد... کارزار موفقیت آمیز بود. دادگاه آلترناتیو‬ ‫لندن و متعاقب آن دادگاه لایپزیگ رای بھ بی گناھی دیمیتریف دادند. از این پس تینا مسئولیت فعالیت‬ ‫زیرزمینی موپر در پاریس را بھ عھده گرفت. پناھنده ھای سیاسی را پنھان می کرد، برایشان پزشکان‬ ‫مترقی پیدا می کرد، مدارک جعلی، سرپناه و لباس تھیھ می کرد و بھ داستان ھای دردناکشان گوش می‬ ‫کرد. در این حین ویدالی کھ مسئول فعالیت ھای علنی موپر بود لو رفت و از فرانسھ اخراج شد. با‬ ‫بازگشت ویدالی بھ شوروی، بخشی از فعالیت ھای علنی موپر ھم بھ تینا محول شد. سازماندھی کنگره‬ ‫بین المللی زنان علیھ جنگ و فاشیسم، کھ بیش از ھزار نماینده در آن شرکت داشتند نیز توسط تینا انجام‬ ‫شد.‬ ‫شاید بھ دلیل عدم موفقیت ویدالی در ماموریت آخرش، و شاید بھ خاطر این کھ مخالفت ھایش را بھ‬ ‫زبان می آورد، و در مورد مسائلی کھ "نباید"، شوخی می کرد، در مسکو نگاه ھای شکاک دنبالش می‬ ‫کرد. شرایط در شوروی سخت بود، کلکتیویزاسیون، خرابکاری ھای دھقانان مرفھ و اشتباھات‬ ‫کمونیست ھا، فشار زیادی بھ مردم شوروی وارد کرده بود. تاکید بیش از حد بر بالابردن سطح تولید و‬ ‫تکنولوژی و عدم توجھ کافی بھ روابط میان انسان ھا، و عدم درک رھبری دولت شوراھا از تضادھای‬ ‫موجود در جامعھ سوسیالیستی، باعث مخدوش شدن صف دوست و دشمن شده بود. بھ جای توجھ بھ‬ ‫ریشھ اختلافات و دامن زدن بھ مبارزات نظری، و انجام انقلابی دوباره در روابط تولیدی، سیاست‬ ‫بازخواست و محاکمھ در پیش گرفتھ شد.‬ ‫اشتباھات نھ بھ حساب کم تجربگی، ندانم کاری، و یا ارزیابی ھای غلط و شاید قابل تصحیح بلکھ بھ‬ ‫حساب خرابکاری گذاشتھ می شد. این خود بھ گیجی بیشتر و رواج ترس و اپورتونیسم می انجامید.‬ ‫ویدالی بازخواست شد. تینا نیز، شاید بھ دلیل رابطھ اش با وی و شاید بھ دلیل گذشتھ اش، بھ یک جلسھ‬ ‫انتقاد و انتقاد از خود فراخوانده شد. سنت ھای گذشتھ سخت جانند و این جلسات بیشتر شبیھ اعتراف‬ ‫گیری ھای مذھبی پیش می رفت تا بحث و جدل خلاق برای نزدیک شدن بھ حقیقت.‬ ‫تینا چیزی برای پنھان کردن نداشت و از این آتش ھم سربلند بیرون آمد. بھ علاوه از حمایت یلنا نیز‬ ‫برخوردار بود. یلنا از ویدالی نیز حمایت کرد ھرچند کھ بارھا او را بھ خاطر برقراری رابطھ ھمزمان‬ ‫با زنان مختلف و دختربازی ھایش مورد انتقاد قرار داده بود.‬ ‫ماموریت بعدی تینا در اسپانیا بود. تینا یکی از بھترین کادرھای امداد سرخ محسوب می شد. از ھمھ‬ ‫ماموریت ھای جدید با آغوش باز استقبال می کرد. بی اندازه سریع الانتقال بود. در حل مشکلات توانا‬ ‫بود. قرار بود در ماه ژوئیھ، کنگره بین المللی موپر در مادرید برگزار شود. تینا مسئولیت تبلیغاتی آیودا‬ ‫٠٣، نشریھ اسپانیایی زبان موپر و پخش آن در شھرھای مختلف اسپانیا را بھ عھده گرفت.‬ ‫در سنگرھای مادرید‬ ‫سال ٦٣٩١: اسپانیا در تلاطم است. ھمھ جا دھقانان زمین ھای اربابی را تسخیر می کنند. مبارزات‬ ‫معدنچیان اوج می گیرد. انقلابیون بھ زندان ھا حملھ می کنند و زندانیان را می رھانند. اسپانیا آماده‬ ‫انقلاب می شود. ولی ضد انقلاب ھم بی کار ننشستھ است. نظامیان شورش می کنند. فرانکو، یکی از‬ ‫افسران ارتش در راس شورش است. جنگ داخلی آغاز می شود. کنگره موپر بھ تعویق افتاد تا‬ ‫نمایندگان بتوانند بھ شھرھایشان بازگردند و مقاومت را سازماندھی کنند. ھر کس مسئولیت یک ستون‬ ‫نظامی، سازماندھی یک نیروی رزمنده و یا یک فعالیت تبلیغی را بھ عھده گرفتھ بود. در جنگ مردمی‬ ‫جایی برای تقسیم کارھای بوروکراتیک نبود. ھمھ باید آموزش نظامی می دیدند. بیماران را مداوا می‬ ‫کردند. سنگر می ساختند. بھ دیگران دلگرمی دادند و روحیھ ھا را بالا نگاه می داشتند. شاید کارھای‬ ‫دیگری ھم پیش می آمد.... کمونیست ھا و انقلابیون سراسر دنیا، کسانی کھ بھ علت سرکوب سیاسی‬ ‫مجبور بھ فرار از کشور خودشان شده بودند و کسانی کھ جنگ برای نجات اسپانیا از چنگال فاشیسم را‬ ‫مھمترین عرصھ مبارزه با فاشیسم در اروپا و دنیا می دانستند، بھ سوی اسپانیا سرازیر شدند تا در کنار‬ ‫رفقای اسپانیایی خود بجنگند. تجربھ نداشتند ولی می بایست تمام انرژی و استعدادشان را در خدمت‬ ‫سازماندھی مقاومت و تلاش برای پیروزی بر فرانکو بھ کار می گرفتند.‬ ‫تینا، با نام مستعار ماریا، بھ ھمراه یکی از رفقای اسپانیائی اش، ماتیلد، مسئول سازماندھی بیمارستانی‬ ‫شد کھ از کلیسا مصادره شده و بیمارستان کارگران نام گرفتھ بود. راھبھ ھا قبل از ترک بیمارستان تمام‬ ‫داروھا را با خود برده بودند، و آنچھ را قابل حمل نبود، پنھان کرده بودند. تینا و یارانش باید دستگاه‬ ‫ھای اشعھ ایکس و سایر لوازم را پیدا می کردند و بھ کار می انداختند، باید زمین ھا و پلھ ھا را ضد‬ ‫عفونی می کردند. بیمارستان از بزرگترین بیمارستان ھای اروپا بود ولی می دانستند کھ نخواھد‬ ‫توانست از پس تمام نیازھای درمانی در جنگی کھ در پیش بود بر آید. باید تخت و فضاھای اضافی تھیھ‬ ‫و تعبیھ می کردند. اغلب پرستاران اسپانیا کھ راھبھ بودند با انقلابیون ھمکاری نمی کردند. ولی چندین‬ ‫پرستار مجرب از بلژیک و ھلند بھ سرعت خود را بھ اسپانیا رساندند. یک محقق پرتغالی ھم بود کھ‬ ‫تشخیص ھای آزمایشگاھی را انجام می داد. روحیھ ھا بالا بود. در اوقات استراحت رقص ھای دستھ‬ ‫جمعی برپا می شد. کارگران داوطلب بھ زودی با کمک قدیمی ھا و بر اثر تجربھ بھ پرستاران مجرب‬ ‫تبدیل شدند. ماتیلد کھ تا چند ھفتھ قبل، تجربھ زیادی بھ جز در خانھ داری نداشت، بھ زودی علاوه بر‬ ‫سازماندھی بیمارستان بھ دستیار پر ارزش جراح اصلی بیمارستان تبدیل شد.‬ ‫در مقابل شورش ارتش، مردم مادرید نیز دست بھ شورش زدند و شھر را تسخیر کردند. کلیساھا بھ‬ ‫آتش کشیده شد. اتوبوس ھا با گرافیتی پوشیده بود. سراسر شھر سنگربندی شد. زنان و مردان روستایی‬ ‫بسیج شدند. سربازان با مافوق ھایشان خودمانی بودند. در سنگرھا سواد آموزی می شد. در مادرید ھمھ‬ ‫با ھم رفیق بودند. غریبھ ھا یکدیگر را در آغوش می کشیدند و سیگار و شراب و غذا را با ھم تقسیم‬ ‫می کردند.‬ ‫رادیو مادرید ھمھ جا و ھمواره روشن بود. اخبار جنگ را می گفت. بسیج می کرد. پاسیونارا١٣ می‬ ‫گفت "اگر اسلحھ ندارید با روغن داغ و چاقوی آشپزخانھ بجنگید." در خیابان بحث بر سر چگونگی‬ ‫پیروزی بر فاشیسم در جریان بود. در میان شلیک و انفجار، زندگی شبانھ در مادرید خاموش نشده بود‬ ‫و کافھ ھا تا صبح باز بود. آندره مالرو، رافائل آلبرتی و... تا صبح درباره فاشیسم و انقلاب و آینده دنیا‬ ‫بحث می کردند.‬ ‫در آن سوی جبھھ، سلطنت طلبان و فاشیست ھا بھ سرکوب جمھوری خواھان مشغول بودند. در میدان‬ ‫گاوبازی ھر روز صدھا نفر را اعدام می کردند. بدون استثنا بھ زنان تجاوز می کردند. در‬ ‫رادیوھایشان با افتخار اعلام کرده بودند کھ "سربازان ما بر خلاف میلیشیا، مردان واقعی اند و زنان‬ ‫سرخ بھتر است بیخود مقاومت نکنند." فرانکو اعلام کرد کھ اگر لازم باشد نصف اسپانیا را اعدام‬ ‫خواھد کرد. کلنل باراتو گفت فقط وقتی نظم برقرار می شود کھ دو میلیون مارکسیست را کشتھ باشیم.‬ ‫داوطلبان بین المللی از کوه ھای پیرنھ می گذشتند تا خود را از فرانسھ بھ اسپانیا برسانند و برای‬ ‫جمھوری بجنگند. دھقانان محلی نقش بلد را بازی می کردند تا آنھا را سالم بھ مقصد برسانند. تینا بھ‬ ‫ناحیھ مرزی آلباستھ رفتھ بود. کارش ثبت نام و اطلاعات داوطلبان برای تقسیم کردنشان برای جبھھ ھا‬ ‫و پشت جبھھ ھای مختلف بود – و برای رساندن خبر کشتھ شدن آنھا بھ نزدیکانشان. خبر کمبود وسایل‬ ‫نقلیھ و اسلحھ بھ ھمھ جا رسیده بود. یک کارگر مجارستانی ھفت تیرش را آورده بود. کارگر دیگری با‬ ‫موتورسیکلتش آمده بود. چند نفر دوچرخھ آورده بودند.... جنگی بسیار نابرابر در جریان بود ولی این‬ ‫جنگ بھ پرشور ترین و عظیم ترین نمایش ھمبستگی بین المللی برای انقلاب تبدیل شد. ھزاران نفر از‬ ‫٣۵ کشور بھ کمک انقلابیون اسپانیا آمدند.‬ ‫۴نوامبر ٦٣٩١: بمباران مادرید آغاز می شود. ارتش ھای آلمان و ایتالیا و پرتغال بھ کمک فرانکو‬ ‫آمده اند. مسلحش می کنند. کمک مالی می کنند. سرباز می فرستند. دولت آمریکا ظاھری بی طرف می‬ ‫گیرد ولی شرکت ھای بزرگ آمریکایی نظیر جنرال موتورز و تکزاکو کمک مالی، سوخت و وسایل‬ ‫حمل و نقل در اختیار فرانکیست ھا قرار می دھند. فرانسھ و انگلیس فروش اسلحھ بھ جمھوری را‬ ‫تحریم می کنند، چرا کھ ھر کمکی بھ اسپانیا بھ نفع انقلاب تمام می شود. این تحریم برای شوروی و‬ ‫مکزیک کھ تنھا مدافعان جمھوری ھستند موانع جدی ایجاد می کند. در جبھھ انقلاب، معدنچیان آستوریا‬ ‫با دینامیت ھاشان ھمھ جا ھستند. شوروی درگیر مشکلات داخلی و در معرض تھدیدات جنگ طلبانھ‬ ‫آلمان است، و زرادخانھ اش برای جنگ نامنظم تعبیھ نشده است، ولی بالاخره راتاھا و کاتیوشاھا و‬ ‫ھواپیماھای شوروی از راه می رسند.‬ ‫تینا در بخش ھای مختلف بیمارستان و مرکز امداد سرخ در رفت و آمد بود. می بایست ھر جا کھ بھ‬ ‫وجودش نیاز بود حاضر باشد. شب و روز کار می کرد. وقتی یکی از جاسوسان فرانکیست ھا در‬ ‫غذای بیمارستان سیانور ریخت و موجب مرگ بسیاری از بیماران و زخمی ھا شد، تینا برای اداره‬ ‫آشپزخانھ داوطلب شد. کار در آشپزخانھ طاقت فرسا و شبانھ روزی بود. ولی تینا ساعت ھای‬ ‫استراحتش را ھم بھ کار مشغول بود. در ھر فرصتی برای آیودا مقالھ و گزارش ھم تھیھ می کرد.‬ ‫مقاومت مادرید بی نظیر بود. اعصاب فرانکیست ھا خرد شده بود و جھان بھ تحسین و تعجب در آمده‬ ‫بود. ھمھ جا کمیتھ ھای کمک بھ اسپانیا تشکیل می شد. پول و وسایل و دارو جمع آوری می شد. مادرید‬ ‫باید بھ شھروندانش، بھ بریگادھای بین المللی و بھ خیل پناھندگانی کھ از بمباران ھا و وحشیگری ھای‬ ‫ارتش فرانکو گریختھ بھ سویش می آمدند، غذا می داد. باید زخمی ھا را معالجھ می کرد.‬ ‫تینا کھ نیرویش بھ خاطر کار سنگین در آشپزخانھ بیمارستان بھ شدت تحلیل رفتھ بود، اول بھ بخش‬ ‫اداری موپر و سپس بخش بھداری جنگ منتقل شد. کارش یافتن زخمی ھا در خط مقدم و انتقالشان بھ‬ ‫آمبولانس و بیمارستان صحرایی بود.‬ ‫جراح کمونیست، نورمن بسیون٢٣ از کانادا بھ اسپانیا آمد و یک بیمارستان صحرایی برپا کرد. او بھ‬ ‫یک دستیار نیاز داشت. کسی کھ علاوه بر تجربھ پرستاری، بتواند در شرایط سخت و پیچیده کار کند و‬ ‫بر اعصاب خود مسلط باشد. تینا داوطلب شد و ھمھ کفایتش را تایید کردند. بھ دلیل شرایط جنگی و عدم‬ ‫امکانات، مشکل خون رسانی باعث مرگ بسیاری از زخمی ھا می شد. در ھمین اوضاع پر آشوب بود‬ ‫کھ دکتر بسیون سیستم انتقال خون زنده را ابداع کرد و جان بسیاری را نجات داد. این ابتکار از آن پس‬ ‫ھمھ جا مورد استفاده قرار گرفت. فعالیت نورمن بسیون بھ پزشکی محدود نشد. او کھ برای جمع آوری‬ ‫کمک بھ انگلیس رفتھ بود، طی سخنرانی ھایی فرانسھ و انگلیس و آمریکا را بھ خاطر عوامفریبی و‬ ‫عدم کمک بھ انقلابیون محکوم کرد. بمباران ھا تشدید می شود. ھدف بمباران، ھمھ مردم اند. دولت‬ ‫مادرید می گریزد. ولی قھرمانی مردم ھنوز بسیاری را بھ اسپانیا می کشاند. اسپانیا قلب مبارزه ضد‬ ‫فاشیسم است. اسپانیا منبع الھام است. پیکاسو گوئرنیکا را خلق می کند. بسیاری از ھنرمندان جھان بھ‬ ‫اسپانیا روی می آورند. رالف بیتز، استفن اسپندر، مری والرو، الکسی تولستوی، ویتوریو پاز...ارنست‬ ‫ھمینگوی و ھربرت متیوز ٣٣ بھ عنوان خبرنگار آمده اند. رابرت کاپا و گردا تارو ۴٣ برای عکاسی.‬ ‫گردا تارو اولین زنی است کھ بھ گزارش از جبھھ جنگ می پردازد و در ھمین جنگ نیز جان خود را‬ ‫از دست می دھد. ھنرمندان و متفکران دیگری نیز در جنگ داخلی اسپانیا جان می بازند. فدریکو‬ ‫گارسیا لورکا۵٣ یکی از اعدامیان است.‬ ‫بسیاری از نویسندگان برای شرکت در کنفرانس نویسندگان کھ قرار بود در بارسلون تشکیل شود بھ‬ ‫اسپانیا رفتھ بودند. کنفرانس برای آزادی فرھنگی. سربازان حاضر در جبھھ وقتی کھ از وجود‬ ‫نویسندگان خبردار شدند تقاضای کتاب کردند. کتابخانھ ھای سیار ھمھ جا برپا شد. در بحبوحھ جنگ‬ ‫حتی ده کوره ھا ھم خواھان تسھیلات آموزشی شدند.‬ ‫تینا در کنفرانس نویسندگان شرکت کرد. مسئولیت خوشامد گویی بھ مھمانان و برگزاری کنفرانس بھ‬ ‫عھدۀ تینای چند زبانھ و سازمانده و خوشرو گذاشتھ شده بود. دانشجویان، کارگران کارخانھ ھا و اعضا‬ ‫میلیشیا می خواستند بھ سالن کنفرانس بیایند و بھ صحبت ھای نویسندگان گوش دھند. تینا این امکان را‬ ‫برایشان فراھم کرد. در جبھھ و پشت جبھھ انقلاب ھمھ تشنۀ آگاھی بودند.‬ ‫ولی سرانجام فرانکو برنده جنگ بود. با فرار دولت مادرید، فشار بر نیروھای انقلاب بیشتر شد. تلاش‬ ‫ھا برای ایجاد یک جبھھ متحد بین کمونیست ھا، سوسیالیست ھا و آنارشیست ھا بھ شکست انجامید.‬ ‫اختلافات بین نیروھای مختلف ضد فاشیست بالا گرفت. جنگ بھ غایت نابرابر بود و تجربھ انقلابیون‬ ‫برای برخورد با چنین شرایطی اندک. البتھ ناروشنی ھای کمونیست ھا کھ بزرگترین نیروی مقاومت‬ ‫بودند حتما در چگونگی شکست بی تاثیر نبود. مادرید پس از ٠٠٩ روز نبرد سقوط کرد. قھرمانی ھای‬ ‫انقلابیون، تاب زرادخانھ کشورھای قدرتمند امپریالیستی، سکوت تائید آمیز دیگر امپریالیست ھا، تجربھ‬ ‫ارتش فرانکو کھ پشتوانھ اش سنت و کلیسا بود را نیاورد. ولی تصاویر زیبایی کھ از فداکاری و‬ ‫ھمبستگی بین المللی خلق شد برای ھمیشھ بر حافظھ تاریخ نقش بست. "ھرگز نخفتھ ای"‬ ‫تینا بھ ھمراه ویتوریو و برخی دیگر از رفقایش در سازماندھی عقب نشینی بھ فرانسھ شرکت کرد.‬ ‫شکست بھ معنی تسلیم نبود. در فرانسھ، تینا کمک رسانی بھ پناھنده ھای اسپانیایی و بین المللی کھ با‬ ‫رفتارھای غیرانسانی فرانسھ روبرو شدند را بھ عھده گرفت. ولی دولت فرانسھ شرایط کار و زندگی‬ ‫برای او و ھمسرش را غیر ممکن کرد و تصمیم گرفتند برای ادامھ فعالیت بھ آمریکا بروند. ولی تینا بھ‬ ‫علت عقاید و سابقھ اش اجازه ورود بھ آمریکا را نیافت و توسط مقامات بھ مکزیک فرستاده شد. ده‬ ‫سال پیش از آن، بھ ھنگام مرگ ملا، عکس ھای تینا صفحھ اول روزنامھ ھای مکزیک را پر کرده بود‬ ‫و بعد از آن ھم یک بار بھ جرم سوء قصد بھ جان رئیس جمھور وقت مکزیک دستگیر و سپس دیپورت‬ ‫شده بود. ولی این بار او با اسم متفاوتی سفر می کرد. ھالھ سوگ مادرید و غبار زمان بر چھره اش،‬ ‫تینا را از چشم ماموران گمرک پنھان داشت. تینا بدون دردسر وارد مکزیک شد. تینا در مکزیک ھم‬ ‫بیکار ننشست. ھمیشھ ھر گاه وقت پیدا می کرد بھ مطالعھ می پرداخت. نمی خواست تسلیم شرایطی‬ ‫شود کھ امکان تحصیل را از او گرفتھ بود. می دانست دانش کلید تغییر جھان است. و در این دوره ھم‬ ‫وقت بسیاری را صرف مطالعھ کرد. ولی شریک شدن با بقیھ در آنچھ داشت بخشی از وجود تینا بود.‬ ‫پس بھ کار ترجمھ مشغول شد و آثاری از لنین را برای اولین بار بھ اسپانیایی ترجمھ کرد.‬ ‫مکزیک تغییر کرده بود. مورال ھا دیگر آن نقش سابق را نداشتند. شور تغییر جھان انگار از مردم‬ ‫رخت بستھ بود. بی احترامی بھ زنان و استفاده از کلمات رکیک در موردشان، بھ تینا نیش می زد. شاید‬ ‫شکست روحیھ مردم بود کھ باعث شده بود مردان گستاخ تر شوند، شاید تجربھ تینا در شوروی و در‬ ‫سایر موقعیت ھای انقلابی کھ در آنجا زنان نقش و احترام بیشتری در زندگی اجتماعی داشتند، دیدش را‬ ‫عوض کرده بود، شاید ھم ھردو. ولی تحمل رفتارھای مردسالارانھ برایش سخت بود. بھ علاوه دختر‬ ‫بازی ھای شوھرش نیز ادامھ داشت. تینا مکزیک را رھا کرد و با پاسپورت یکی از دوستان قدیمی اش‬ ‫بھ آمریکا رفت. موپر در آمریکا فعال تر از مکزیک بود. ولی در آمریکا جانش در خطر بود و بھ‬ ‫توصیھ رفقایش پس از مدتی دوباره بھ مکزیک بازگشت.‬ ‫بار اولی کھ تینا در مکزیک بود دوستان زیادی در میان زنان چپ نداشت. انگار وظیفھ زنان بیشتر‬ ‫پذیرایی از مردان بود و مھم ترین ھستھ حزبی شان ھمان کانون خانواده. لوز از معدود دوستانش بود.‬ ‫زنی کھ ازدواج نکرده بود، خیالش را ھم نداشت و بی محابا بھ آنچھ معتقد بود می پرداخت. این بار‬ ‫وضع برای تینا متفاوت بود. شاید زنانی متفاوت را یافتھ بود. شاید تجربھ اش ارزش ھای عمیق تری‬ ‫برایش ایجاد کرده بود. شاید ھم بھ گذرا و ستمگرانھ بودن توجھ بیش از حد مردان بھ بدنش پی برده‬ ‫بود. دوستان بسیاری در میان زنان یافت. یکی از بھترین دوستانش زن جوانی بود کھ در اسپانیا شناختھ‬ ‫بود. دوست دیگرش میشل کونچا٦٣ بود کھ کتابی در مورد تضاد زن و مرد بھ نام "دو آنتاگونیسم‬ ‫اساسی" نوشتھ بود. با میشل در شوروی آشنا شده بود.‬ ‫تینا بھ ترجمھ، مطالعھ، نوشتن، تایپ و ھر چھ از دستش بر می آمد ادامھ داد. عکاسی را دوباره شروع‬ ‫کرد ولی خیلی دنبالش را نگرفت. مدتی بود قلبش بھ شدت ناراحتش می کرد. و یک شب، باز ھم در‬ ‫حرکت، در حالی کھ با تاکسی از خانھ یکی از دوستانش بھ خانھ باز می گشت، در ۵۴ سالگی بر اثر‬ ‫ایست قلبی در گذشت.‬ ‫تینا، بھ علت فقر شدید خود و دوستانش، در بخش فقرای گورستان پانتئون د دولورس٧٣ دفن شد و بر‬ ‫سنگ قبرش شعری کھ پابلو نرودا در سوگ او سرود بھ ھمراه نیمرخ تینا توسط لئوپولدو مندز٨٣ حک‬ ‫شده است:‬ ‫تینا مودوتی، خواھرم!‬ ‫خواب نیستی‬ ‫ھرگز نخفتھ ای‬ ‫شاید قلب تو می شنود‬ ‫صدای رویش گل سرخ دیروز‬ ‫گل سرخ امروز‬ ‫گل سرخ تازه را....‬ ‫تینا زنی کم نظیر بود. در نوجوانی زیباترین شالی را کھ داشت برای گذاشتن یک وعده گوشت سر‬ ‫سفره خانواده اش فروختھ بود، در جوانی با معشوقش برھنھ زیر باران بر بام رقصیده بود، با گذرنامھ‬ ‫ھای جعلی مرزھا را درنوردیده بود، زیر باران گلولھ بھ نجات مجروحین شتافتھ بود، و نگاھش بھ‬ ‫زندگی را با دوربینش جاودانھ کرده بود. زنی بود کھ ھمچون عکس ھایش سرشار از لطافت و قدرت‬ ‫بود. تینا آرمان ھایش را زندگی کرد. ھر چند انقلابی کھ آرزویش را داشت ھنوز جوان تر و بی تجربھ‬ ‫تر از آن بود کھ بتواند در زمان زندگی تینا بھ پیروزی برسد ولی او با زندگی اش دورنمای انقلاب را‬ ‫نزدیکتر ساخت.‬ ‫آیناز توکلی - اسفند ٨٨٣١‬ ‫منابع‬ ‫برای این نوشتھ اساسا از ترجمھ انگلیسی کتاب ‪ Tinissima‬نوشتھ ‪ Elena Poniatowska‬استفاده شده است. النا‬ ‫پونیاتوسکا از بزرگترین نویسندگان معاصر مکزیک است. کتاب "تینیسیما" کھ حاصل ٦١ سال تحقیق و بیش از ھزار صفحھ‬ ‫مصاحبھ است، در سال ٦٩٩١ بھ تحریر در آمده است. اغلب کتاب ھای دیگری کھ در باره تینا نوشتھ شده، بعد از کتاب مذکور و‬ ‫اغلب با استناد بھ آن نگاشتھ شده. بھ علاوه، بھ منابع اینترنتی، بھ ویژه ویکی پدیا،و کتاب ھای زیر ھم رجوع شده است.‬ ‫‪١٩٩٩Tina Modotti, Patricia Albers, Shadows, Fire, Snow – The Life of‬‬ ‫‪٢٠٠٣revolution, Letizia Argenteri, & Tina Modotti: Between art‬‬ ‫یادداشت ھا‬ ‫١( ( ‪ ،(١٨٩٦- ١٩٤٢Assunta Adelaide Luigia Modotti Mondini‬نام کامل اوست. مادرش او را تینا و گاھی‬ ‫تینیسیما، صدا می کرد و بعدھا ھم بھ تینا مودوتی معروف شد.‬ ‫٢( ‪Roubaix "Robo" de l'Abrie Richey‬‬ ‫٣( ( ‪(١٨٨٦– ١٩٥٨Edward Weston‬‬ ‫۴( ‪Ricardo Gomez Robelo‬‬ ‫۵( ( ‪(١٨٩٦– ١٩٧٤Xavier Guerrero‬‬ ‫٦ ( ‪ Estridentistas‬یک جریان ھنری/فکری آوانگارد کھ نشریھ ای نیز منتشر می کردند بھ نام ‪El Irradiador‬‬ ‫٧( ‪Diego Rivera‬‬ ‫٨( ‪ José Clemente Orozco‬از مورالیست ھای مکزیک‬ ‫٩( ‪ David Alfaro Siqueriros‬از مورالیست ھای مکزیک‬ ‫٠١( ‪Mayakovsky Vladimir‬‬ ‫١١( ‪ .Francisco Moreno‬یکی از نمایندگان حزب کمونیست. در شعری کھ مایاکوفسکوفسکی در مورد مکزیک گفتھ از او‬ ‫نیز نام برده است.‬ ‫٢١( ‪Altar Idols Behind‬‬ ‫٣١( ‪ Ezra Pound‬شاعر مدرنیست‬ ‫٣١( ‪ El Machete‬ارگان سندیکای کارگران صنعتکار، نقاش و مجسمھ ساز بود کھ گررو، سیکروس و ریورا بینان گذاری‬ ‫کردند. ال ماچت بعدا بھ یکی از ارگان ھای حزب کمونیست مکزیک تبدیل شد.‬ ‫۵١( "...آخ، ما کھ خواستیم زمین را برای مھربانی مھیا کنیم خود نتوانیستیم مھربان باشیم...."‬ ‫٦١( ‪ Carleton Beals‬ادیب و روزنامھ نگار و تاریخدان آمریکایی کھ بھ آمریکای لاتین علاقھ خاص داشت‬ ‫٧١( ‪British Journal of Photography‬‬ ‫٨١( ‪ AIZ‬مجلھ مصور کارگران )‪ (Arbeiter-Illustrierte-Zeitung‬کھ بسیاری از ھنرمندان بھ نام دوره )از گورکی،‬ ‫برشت و برناردشاو، تا کلویتس و ھارتفیلد( با آن ھمکاری می کردند و بعدا بھ اتحادیھ عکاسان پرولتر مرتبط شد. آیز کھ حدود‬ ‫٠٠٢ ھزار نسخھ بھ فروش می رفت با بھ قدرت رسیدن ھیتلر توقیف شد.‬ ‫٩١( بھ نام ‪ Nicanor McPartland‬از مادر ایرلندی متولد شد ولی بعدا نام ‪ Julio Antonio Mella‬را، بھ ھوای پدر‬ ‫کوبایی اش، برای خود برگزید و در جنبش بھ ملا معروف بود. )٩٢٩١ - ٣٠٩١(‬ ‫٠٢( تینا وقتی تسلطش بر عکاسی بیشتر شده بود، کورونایش را فروخت و یک گرافلکس )‪ (Graflex‬خرید.‬ ‫١٢( ‪ Frida Kahlo‬بھ گفتھ برخی منابع فریدا از طریق تینا با دیگو ریورا آشنا شد‬ ‫٢٢( ‪ (١٨٩٥– ١٩٣٤Calderón Sandino ( Augusto Nicolás‬انقلابی نیکاراگوئھ ای کھ بین سال ھای ٧٢٩١ تا‬ ‫٣٣٩١ مبارزه مسلحانھ علیھ حضور ارتش آمریکا در آن کشور را رھبری می کرد. او بھ دست ژنرال ھای دست نشانده آمریکا‬ ‫بھ قتل رسید ولی بھ یکی از قھرمانان آمریکای لاتین بھ عنوان سمبل مبارزه ضد امپریالیستی تبدیل شد.‬ ‫٣٢( ‪ Ferdinando Nicola Sacco‬و ‪ Bartolomeo Vanzetti‬دو کارگر آنارشیست ایتالیایی الاصل بودند کھ در سال‬ ‫٧٢٩١ با پاپوش دولت و فی الواقع بھ خاطر فعالیت ھای سیاسی شا در ایالات متحده آمریکا، اعدام شدند. محاکمھ ناعادلانھ این‬ ‫دو انقلابی، سر و صدای بسیاری در جھان بھ راه انداخت و اعدامشان بھ تظاھرات عظیم در شھرھای مختلف آمریکا و جھان‬ ‫منجر شد.‬ ‫۴٢( ‪ (١٨٩٣– ١٩٣٢Farabundo Martí Rodríguez ( Augustín‬انقلابی ال سالوادور کھ آغازگر مبارزه مسلحانھ و‬ ‫شورش دھقانی بود و بھ دنبال شکست این مبارزه، در یک دادگاه قلابی محاکمھ و سپس اعدام شد.‬ ‫۵٢( ( ‪(١٩٠٠– ١٩٨٣Vittorio Vidali‬‬ ‫٦٢( ‪ Aid International Red‬یا امداد سرخ بین المللی کھ اغلب بھ خلاصھ روسی اش ‪ MOPR‬شناختھ می شد. در سال‬ ‫٢٢٩١ توسط کمینترن بھ عنوان نوعی سازمان بین المللی خدمات اجتماعی برای مبارزین بنیان گذاشتھ شد.‬ ‫٧٢( ( ‪ (١٨٦٧– ١٩٤٥Käthe Kollwitz‬نقاش، مجسمھ ساز و گراوریست آلمانی‬ ‫٨٢( ( ‪ (١٨٩٣– ١٩٥٩George Grosz‬ھنرمند و کاریکاتوریست آلمانی‬ ‫٩٢( ( ‪ (١٨٧٣– ١٩٦٦Yelena Stasova‬از اعضا قدیمی حزب بلشویک کھ در سال ٧١٩١ دبیر کمیتھ مرکزی بود.‬ ‫٠٣( ‪Ayuda‬‬ ‫١٣( ( ‪ (١٨٩٥– ١٩٨٩Dolores Ibárruri Gómez‬کھ بیشتر بھ نام ‪ La Pasionaria‬شناختھ می شود، از رھبران حزب‬ ‫کمونیست اسپانیا بود و ھم او بود کھ شعار معروف ¡‪ !No Pasarán‬را در دفاع از مادرید فرمولھ کرد.‬ ‫٢٣( ‪Bethune Norman‬‬ ‫٣٣( ‪Vittorio Paz, Herbert Mathews ,Ralph Bates, Stephen Spender, Mari Valero, Alexei Tolstoy‬‬ ‫۴٣( ( ‪ (١٩١٠- ١٩٣٧Gerda Taro‬و ‪Robert Cappa‬‬ ‫۵٣( ‪Federico Garcia Lorca‬‬ ‫٦٣( ‪Concha Michel‬‬ ‫٧٣( ‪Panteón de Dolores‬‬ ‫٨٣( ‪Leopoldo Méndez‬‬

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen